دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ |۲۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 25, 2024
یادداشت

حوزه/ یکی از عبرت‌هایی که در ماجرای کربلا وجود دارد، بازخوانی رفتار افرادی است که با موضع‌گیری‌های خود، نام خود را در بخشی از تاریخ کربلا ثبت کرده‌اند. در این بخش، به خاندانی به نام عبدالقیس اشاره می‌کنیم که یک خواهر و برادر، با انتخاب خود در دو سوی سعادت و شقاوت قرار گرفته‌اند.

خبرگزاری حوزه/ درس گرفتن از قیام عاشورا یعنی گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگی فردی و اجتماعی، الگو و اسوه قرار دهیم. در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایی روبه رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثه‏ای بس بزرگ آفریدند، حادثه‏ای که می‏توان برای شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوی مناسب و کارآمدی باشد.

البته این عبرت‌ها، مختص اردوگاه امام حسین (ع) نیست، بلکه با نگاهی به لشکر یزید، می‌توان از سرگذشت افراد زیادی پند گرفت و از پیمودن مسیر شقاوت دوری کرد.

یکی از عبرت‌هایی که در ماجرای کربلا وجود دارد، بازخوانی رفتار افرادی است که با موضع‌گیری‌های خود، نام خود را در بخشی از تاریخ کربلا ثبت کرده‌اند. در این بخش، به خاندانی به نام عبدالقیس اشاره می‌کنیم که یک خواهر و برادر، با انتخاب خود در دو سوی سعادت و شقاوت قرار گرفته‌اند.

قبیله عبدالقیس

عبدالقیس یکی از قبیله‌های بزرگ و ریشه‌دار عرب بود که تبار آن‌ها با هفت واسطه به عدنان یکی از دو شاخه اصلی عربی می‌رسید. این قبیله در بحرین و مناطق پیرامونی آن ساکن بودند. آنها بر دین مسیحیت با گرایش نِستوری بودند. اندکی قبل از سال پنجم هجری، گروهی از این قبیله با حضور در مدینه، اسلام را برگزیدند و منطقه آنان در بحرین، اولین منطقه ای بود که پس از مدینه، نماز جمعه در آنجا اقامه شد.[1] قبیله عبدالقیس عموماً شیعه بودند و افراد نادری در میان آنها، گرایش عثمانی داشتند.[2] امام حسین (ع) درباره آنان فرمود: «وعبد القیس خیر ربیعة»؛[3] امام صادق (ع) در زمان منصور عباسی، وقتی به کوفه آمدند در منطقه بنی عبدالقیس ساکن شدند.[4] احمد بن حنبل در فضیلت عبدالقیس این سخن را نقل کرده است: «إن خیر أهل المشرق عبد القیس.»[5]

این قبیله مورد اعتماد امیرالمومنین (ع) بود به گونه ای که در جنگ جمل، حضرت از آنان خواست که مرکب عایشه را به مدینه بازگردانند. افراد برجسته‌ای در این قبیله وجود داشتند که تا پای جان از اهل بیت (ع) دفاع کردند مانند صعصعة، زید و صیحه (سیحان) فرزندان صوحان العبدی که در جنگ جمل حضور داشتند و برخی به شهادت رسیدند.

در میان شهدای کربلا، نام شش تن از افراد این قبیله نیز دیده می‌شود: أدهم بن أمیة العبدی، سیف بن مالک، عامر بن مسلم، عبدالله بن یزید بن نُبیط، عبیدالله بن یزید بن نُبیط، یزید بن نُبیط العبدی.

در این میان، سرگذشت دو شخصیت دیگر از این قبیله قابل توجه است. اول ماریة بن مُنقذ العبدی و دوم مُرَّة بن مُنقِذ العبدی. برخی احتمال برادر و خواهر بودن این افراد را مطرح کرده‌اند که حتی اگر نتوان این ادعا را پذیرفت، اما آنچه که مسلم است، هر دو از یک قبیله بوده اند و نسبت خویشاوندی با هم داشته اند.

ماریه بن مُنقِذ؛ همگام با خدیجه کبری (س)

ماریة از شیعیان ثابت قدم بود که در همسر و فرزند او در جنگ جمل به شهادت رسیده بودند.[6] منزل او در بصره، به پایگاهی برای شیعیان تبدیل شده بود. طبری می گوید:

«اجتمع ناس من الشیعة بالبصرة فی منزل امرأة من عبد القیس یقال لها ماریة ابنة سعد- أو منقذ- أیاما، وکانت تشیع، وکان منزلها لهم مألفا یتحدثون فیه.»[7]

«شیعیان بصره در منزل زنی از قبیله عبدالقیس به نام ماریه دختر سعد (یا منقذ) جمع می‌شدند. او از شیعیان بود و منزلش محل تجمع و گفت وگوی شیعیان بود.»

در ماجرای قیام امام حسین (ع)، حضرت نامه ای به بزرگان بصره نوشت و آنها را به یاری و دفاع از حق دعوت کرد. وقتی ماریه از محتوای نامه با خبر شد، مردم را به خانه خود دعوت کرد و با گریه گفت: وای بر شما، من شنیدم که حسین فرزند دختر پیامبر (ص) از شما یاری طلبیده و شما او را یاری نکرده اید.

برخی این بهانه را آوردند که سلاح و مرکب ندارند، ماریه گفت: آیا مشکل شما این است؟ مردم گفتند بله؛ ماریه به کنیز خود گفت به درون حجره برو و فلان کیسه را برای من بیاور.

کنیز آن کیسه را آورد و ماریه از درون آن، دینار و درهم‌های فراوانی خارج کرد و به مردم داد و گفت: هر کسی هر مقداری که نیاز دارد، بردارد و به کمک مولای خود حسین بشتابد. از آن جمع، عده ای خود را به کربلا رساندند و توفیق شهادت در رکاب امام حسین (ع) را به دست آوردند.[8]

مُرَّة بن مُنقِذ؛ پرچمدار پدر، قاتل پسر!

مُرَّة بن مُنقِذ از یاران امام علی (ع) در جنگ جمل بود.[9] پدرش، منقذ بن نعمان، در جنگ جمل در سپاه امام علی(ع) پرچم‌دار قبیله عبدالقیس بود. وی هنگامی پرچم این قبیله را به دست گرفت که جمعی از پرچمداران قبیله مانند قاسم بن مسلم، زید بن صوحان، و صیحه بن صوحان به شهادت رسیدند. او پرچم را به دست فرزندش مُرّة بن منقذ داد و تا پایان جنگ، پرچم این گروه در دست مُرَّة بود.[10]

اما مُرَّة بر این حال خود باقی نماند. او در زمان امام حسین (ع) به لشکر عمر سعد پیوست و در جنایات کربلا، مشارکت کرد. وی در روز عاشورا نیزه‌ای بر حضرت علی اکبر (ع) زد و او از اسب به زمین افتاد.[11] در زیارت الشهداء مرة بن منقذ به عنوان قاتل علی اکبر(ع) لعن شده است.[12] هنگامی که مختار به جستجوی قاتلان امام حسین(ع) پرداخت، عبدالله بن کامل را با گروهی مأمور دستگیری مرة بن منقذ کرد. ابن کامل خانه مره را محاصره کرد.

مره سوار بر اسبش شد و به جنگ با افراد ابن کامل پرداخت. نیزه‌ای بر عبدالله شبامی، که از افراد ابن کامل بود زد و او را مجروح ساخت.[13] ابن کامل شمشیری بر دست راستش زد که آن را شکست اما قطع نشد. مره توانست از محاصره نجات پیدا کند. او به بصره رفت و به مصعب بن زبیر پیوست،[14] و تا آخر عمر دستش فلج بود.[15]

نکته قابل توجه اینکه منقذ دو برادر دیگر نیز داشت که در ماجرای کربلا حضور داشتند. رجاء بن مُنقِذ العبدی برادر دیگری بود که در سپاه عمر سعد حضور داشت. او جزء آن ده نفری بود که به طمع دریافت جایزه، اسب‌های خود را بر پیکر سید الشهدا (ع) دواندند.[16] وقتی مختار به آن‌ها دست یافت، دستور داد او را از دست و پا بر روی زمین میخکوب کنند و با اسب بر بدن او بتازند تا هلاک شود.[17]

رضی بن مُنقِذ العبدی نیز در کربلا با بُرَیر بن خُضَیر به پیکار برخاست. بُریر او را به زمین زد و بر روی سینه او نشست. اما او لشکریان عمر سعد را به کمک فراخواند و کعب بن جابر الأَزْدِی، بُریر را با نیزه ای به شهادت رساند و رضی را نجات داد.[18]

این یکی از عبرت‌های عاشورا است که بانویی با فداکاری و جانفشانی اینگونه نام خود را به عنوان یکی از یاوران امام حسین (ع) ثبت کرد و در طرف مقابل، افرادی که پیشینه خوبی در دفاع از حق داشتند، اما با پشت پا زدن بر گذشته، عذاب اخروی را برای خود خریدند و نام خود را جزء زیانکاران در ماجرای کربلا ثبت کردند.

رسول چگینی


[1] . ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، بیروت، دار المعرفة ،1379هـ، ج 8 ص 85.

[2] . ابن قتیبه دینوری، المعارف، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، الثانیة، 1992 م، ج 1 ص 339.

[3] . مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403هـ، ج 65 ص 88.

[4] . شهید ثانی، الروضة البهیه، الأولی، ١٣٨٦هـ، ج 1 ص 33.

[5] . احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، بیروت، مؤسسة الرسالة، الأولی، 1403هـ، ج 2 ص 829.

[6] . الهاشمی الخطیب، ثمرات الأعواد، مکتبة الحیدریّة، ج 1 ص 169.

[7] . طبری، تاریخ طبری، بیروت، دار التراث، الثانیة، 1387 هـ، ج 5 ص 353.

[8] . الهاشمی الخطیب، ثمرات الأعواد، ج 1 ص 169.

[9] . طبری، تاریخ طبری، ج 5 ص 189.

[10] . مقریزی، امتاع الاسماع، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1420 هـ، ج 13 ص 247.

[11] . دینوری، اخبار الطوال، قاهره، دار إحیاء الکتب العربی، 1960م، ص 256.

[12] . ابن طاوس، اقبال‌الاعمال، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۷۴.

[13] . طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۶۴.

[14] . بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص۴۰۹.

[15] . ابن اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۲۴۳.

[16] . ابن شهر آشوب، المناقب، قم، انتشارات العلامة، 1379 هـ، ج 4، ص 111.

[17] . ابن طاووس، اللهوف، تهران، جهان، 1348 ش، ص 136.

[18] . طبری، تاریخ الطبری، ج 5 ص 432.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha